قصه کودکانه, قصه کودکانه ۴ سال, قصه کودکانه کوتاه

لاک پشت و خرگوش

لاک پشت و خرگوش

در یک چمنزار آفتابی که بین تپه‌ها و گل‌های وحشی رنگارنگ قرار دارد، گروهی از دوستان حیوانات هر روز برای بازی و گفتگو جمع می‌شوند. در میان آن‌ها یک خرگوش باهوش به نام هارولد و یک لاک‌پشت ثابت به نام تیموتی وجود داشت. اگرچه آنها ماهیت بسیار متفاوتی داشتند، دوستی آنها نمونه زیبایی از پیوندهایی بود که می تواند بین همراهان نامحتمل ایجاد شود.

هارولد، خرگوش، در سرتاسر علفزار به خاطر سرعت رعد و برق و انرژی بی حدش شهرت داشت. او عاشق دارت و دویدن بود، از روی صخره ها می پرید و با باد در خزش در میان چمن ها دوید. چابکی او شگفت‌انگیز بود، و او اغلب به هر کسی که گوش می‌داد از سرعت خود می‌بالید.

از سوی دیگر، تیموتی لاک پشت عمدی و روشمند بود. او با سرعتی آهسته و پیوسته حرکت کرد و وقت گذاشت تا از مناظر و صداهای چمنزار لذت ببرد. پوسته اش او را از آسیب محافظت می کرد و رفتار آرام او الهام بخش دوستانش بود.

یک روز صبح روشن، در حالی که علفزار از هیجان وزوز می کرد، بحث پر جنب و جوشی در میان حیوانات به وجود آمد. هارولد، پر از اعتماد به نفس، اعلام کرد که هیچ کس نمی تواند از او پیشی بگیرد. او با بازیگوشی هر کسی را که جرأت تلاش کردن را داشت به چالش می کشید.

تیموتی، همیشه لاک پشت دانا، سخن گفت. او با لبخند گفت: “هارولد، شاید سرعت تنها معیار بزرگی نباشد. صبر و پشتکار نیز ارزش دارد.”

هارولد نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد. او با کنایه گفت: “اوه، تیموتی، تو هر زمان که خواستی با من مسابقه می دهی. اما وقتی چیزی جز ابری از غبار پیش روی خود نمی بینی تعجب نکن!”

حیوانات نمی توانستند در برابر ایده مسابقه بین خرگوش سریع و لاک پشت ثابت مقاومت کنند. آنها مسیری را در میان چمنزار مشخص کردند و اخبار مانند آتش سوزی گسترده شد. مسابقه تعیین شد – هارولد در برابر تیموتی، سرعت در برابر صبر.

با طلوع خورشید در آسمان، حیوانات در خط شروع جمع شدند. وقتی هارولد و تیموتی در کنار هم ایستاده بودند و آماده بودند تا مسابقه افسانه ای خود را آغاز کنند، هیجان فضا را پر کرد.

با یک علامت شاد، مسابقه شروع شد. هارولد مانند یک تیر به سمت جلو پرتاب کرد و پاهای قدرتمندش او را با تاری حرکت از روی چمنزار به جلو می برد. حیوانات تشویق کردند و از سرعت باورنکردنی او شگفت زده شدند.

اما همانطور که هارولد جلوتر می رفت، تیموتی با سرعت عمدی خود به جلو حرکت کرد. پاهایش به طور پیوسته حرکت می کردند و او را قدم به قدم به جلو می بردند. جمعیت با نفس بند آمده تماشا می کردند و چشمانشان بین دو رقیب جابجا می شد.

همانطور که چمنزار جلوی آنها دراز شد، لاک پشت و خرگوش به راه خود ادامه دادند. خورشید در سراسر آسمان حرکت کرد و درخشش گرم خود را بر چشم انداز می افکند. تشویق حیوانات به زمزمه حیرت تبدیل شد.

سپس با نزدیک شدن به پایان مسابقه، اتفاقی غیرمنتظره افتاد. هارولد در اشتیاق برای رسیدن به خط پایان، شروع به خسته شدن کرد. نفسش با شلوار سنگین اومد و پاهایش مثل سربی شد. او مسافت را دست کم گرفته بود و سرعت مطمئنش در حال کاهش بود.

در همین حال، تیموتای ثابت و مصمم باقی ماند. سرعت آهسته و سنجیده‌اش او را پیوسته به جلو برده بود، و حالا متوجه شد که فاصله بین او و خرگوش خسته را کم کرده است.

در امتداد پایانی، هنگامی که خط پایان نمایان شد، حیوانات با حیرت تماشا کردند که تیموتی، لاک پشت، از هارولد، خرگوش، سبقت گرفت. با هر قدم مصمم، تیموتی به پیروزی نزدیک‌تر می‌شد.

و به این ترتیب، تیموتی لاک پشت بود که اولین بار از خط پایان عبور کرد و با تشویق و تشویق حیوانات هموطنش مواجه شد. هارولد، علی‌رغم سریع بودنش، از عزم تزلزل ناپذیر لاک پشت پیشی گرفته بود.

هنگامی که حیوانات در اطراف تیموتا جمع شدند و پیروزی او را تبریک گفتند، علفزار در جشن فوران کرد. هارولد، علی‌رغم جسارت اولیه‌اش، اکنون با احترام تازه‌ای به تیموتی نگاه می‌کرد.

در پایان داستان لاک پشت و خرگوش به درس عزیزی تبدیل شد. این به حیوانات یادآوری کرد که در حالی که سرعت و چابکی شایستگی‌های خود را دارند، اما صبر، اراده و قلبی استوار می‌توانند به پیروزی‌هایی منجر شوند که به همان اندازه شیرین هستند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *