قصه صوتی

پخش قصه آنا دختر کوچکی بود که دوست داشت هر چه زودتر بزرگ شود. به همین دلیل او همیشه سعی

پخش قصه روزی میرزا صاحب فرزند پسری شد. او برای هشتمین فرزندش جشن تولد بزرگی گرفت. در بین مهمان ها

پخش قصه بهرام پسر بچه ی بازیگوشی بود که شنبه امتحان علوم داشت. اما تمام تعطیلات را یا در کوچه

پخش قصه در روزگاران قدیم پیرمرد هیزم شکنی به همراه همسرش، در کلبه ی کوچکی کنار جنگل زندگی می کرد.

پخش قصه بوبی پسر بچه ای بود که همیشه بوی بد می داد.حتی بوبی از بوهای بدی چون کود هم