قصه کودکانه, قصه کودکانه ۵ سال

قصه یک پازل غول پیکر

قصه یک پازل غول پیکر

یکی بود یکی نبود. تابستان بود و تعطیلات تابستانی بچه ها شروع شده بود. یکی از روزها معلم هنر از بچه ها خواست که به  مدرسه بیان تا با هم یک کار جالب انجام بدن. بچه ها که دلشون برای مدرسه و کلاس هنر خیلی تنگ شده بود با ذوق و شوق به مدرسه رفتند. اونها حسابی هیجان زده بودند تا بدونند قراره چه کاری انجام بدن. خانم معلم گفت:” بچه های عزیزم امروز قراره همگی به کمک هم یک کار گروهی انجام بدیم” بعد به تابلوی قدیمی مدرسه که بالای در ورودی قرار گرفته بود اشاره کرد و گفت:” همونطور که می بینید این تابلوی خوشامدگویی مدرسه حسابی کهنه و قدیمی شده ، ما تصمیم گرفتیم که به کمک شما بچه ها تابلوی جدید مدرسه رو درست بکنیم…”

بچه ها با اشتیاق دور خانم معلم حلقه زدند. اونها به تابلوی مدرسه که بی رنگ و کسل کننده بود نگاه کردند. خانم معلم گفت:” میتونید فکر کنید و پشنهادهاتون رو برای تابلوی جدید بگید.. دوست دارم به کمک هم یک اثر هنری بزرگ درست کنیم که هم دوستی و کنار هم بودن شماها رو نشون بده و هم تفاوتهایی که با هم دارید رو .. بچه ها به فکر فرو رفتند. آوا گفت:” به نظر من یک آسمان بزرگ با رنگ آبی روشن بکشیم..

” خانم معلم گفت:” فکر خوبیه ، ولی من فکر می کنم اگر طرح تابلومون در مورد بچه ها باشه خیلی جالب تر میشه ..” سارا خندید و گفت:” یک قلب بزرگ بکشیم و اسم همه بچه ها رو داخلش بنویسیم” مانی با شیطنت گفت:” چرا حتما باید قلب باشه؟ می تونیم یک اژدهای غول پیکر بکشیم به همراه عکس همه بچه ها !” بچه ها همه خندیدند. لنا گفت:” یک اسب تک شاخ زیبا بین رنگین کمان هم خیلی رویاییه .. ” یکی دیگه از پسرها گفت:” میتونیم یک طرح ورزشی بکشیم، خیلی هیجان انگیزه !”

خانم معلم گفت:” ایده های شما خیلی خوبه بچه ها ، میتونیم همه رو بنویسیم و بهترین ایده رو اجرا کنیم” سام گفت:” می تونیم یک کره زمین به همراه چند تا آدم روی اون بکشیم ..”

یکی دیگه از بچه ها با صدای بلند گفت:” می تونیم یک رنگین کمان بزرگ بکشیم و روی اون یک سری جمله خوب بنویسیم  مثلا اینکه باید دوستانه بازی کنیم بدون قلدری یا به هم احترام بگذاریم و  ..”

آرین گفت:” چه کار سختی! هر کدوم از ما نظر و ایده ای داره ، چطوری می تونیم با هم سر یک موضوع به توافق برسیم و اونو بکشیم؟ این یک معمای پیچیده است که جوابش معلوم نیست  ..”

خانم معلم خندید و گفت:” بله درسته ، همه ما فکرها و ایده های متفاوتی داریم ولی همه ما یک هدف مشترک داریم و اون کشیدن یک تابلوی بزرگه ، آرین درست میگه مثل یک پازل می مونه ..”

یک دفعه همه بچه ها با هم گفتند:” پازل ! می تونیم عکس یک پازل غول پیکر رو نقاشی کنیم !” خانم معلم از این فکر خیلی خوشش اومد و گفت:” بله یک پازل می تونه طرح خیلی خوبی باشه ، هر کدوم از شما مثل یک قطعه از این پازل بزرگ هستید که در عین اینکه با هم فرق دارید ولی در کنار هم پازل رو کامل می کنید.”

بچه ها با ذوق و شوق مشغول به کار شدند. ولی اول باید طرح قدیمی رو پاک می کردند. همه بچه ها پیشبند بستند و شروع به کار کردند. وقتی که طرح قبلی پاک شد تابلو آماده نقاشی جدید بود.

اونها به کمک خانم معلم قطعه های یک پازل بزرگ رو روی تابلو کشیدند. دور تا دور پازل خالی بود. یکی از بچه ها گفت:” می تونیم اینجا اسم ها مون رو بنویسیم!” خانم معلم گفت:” خیلی فکر خوبیه ! اسم  همه شما که این تابلو رو خلق کردید”

حالا موقع رنگ کردن قطعات پازل بود.  مانی گفت:” ما بچه ها با هم متفاوتیم پس هر قطعه باید رنگ متفاوتی داشته باشه، پس رنگ های زیادی لازم داریم فقط قرمز و آبی و زرد کافی نیست ..”

آوا گفت:” می تونیم رنگهای جدید بسازیم .. فقط کافیه رنگها رو با هم قاطی کنیم” خانم معلم موافقت کرد و بچه ها شروع به قاطی کردن رنگ های مختلف کردند. صف طولانی از شیشه های کوچیک که داخلشون رنگ های جدید ساخته می شد درست شده بود:  قرمز ، آبی ، سبز، نارنجی، نیلی ، بنفش، صورتی، طوسی و کلی رنگ دیگه .. بچه ها مدام با ترکیب کردن رنگها رنگهای جدیدی می ساختند: زرشکی، کهربایی، فیروزه ای و ..

سارا گفت:” چطور ممکنه این همه رنگ مختلف وجود داشته باشه؟” خانم معلم گفت:” همونطور که شماها با هم متفاوتید و هزاران کودک دیگه توی جهان وجود داره با ظاهر ، زبان، شخصیت و سلیقه های مختلف ..”

پازل کم کم با رنگ های متنوع و رنگارنگ بچه ها کامل میشد. رنگ هیچ کدوم از قطعات شبیه بقیه نبود و همه منحصر به فرد بودند درست مثل تک تک بچه های مدرسه ..

به نظر میومد رنگ کردن پازل تموم شده و همه قطعات رنگ شدند. بچه ها با ذوق و هیجان به پازل رنگارنگ غول پیکر نگاه می کردند و چشمهاشون از خوشحالی برق می زد.

خانم معلم نردبان رو جلوی تابلو گذاشت و گفت:” حالا وقت اینه که اسم هاتون رو در کنار تابلو بنویسید. تک تک بچه ها بالای نردبان رفتند و اسمشون رو کنار تابلو نوشتند.

حالا تابلوی مدرسه واقعا زیبا و دیدنی شده بود. وقتی معلم های دیگه به مدرسه اومدند با دیدن تابلوی جدید واقعا شگفت زده شدند.
بچه ها از نتیجه کارشون خیلی راضی بودند و با غرور و افتخار به تابلو نگاه می کردند .پازل بزرگی که با همکاری هم کشیده بودند و هر کدوم قطعه ای از این پازل بودند که شبیه هیچ کدوم از قطعات دیگه نیست ولی در کنار اونها کامل و زیبا شده ..

خانم معلم خندید و گفت:” اگر فکر می کنید کارتون تموم شده اشتباه کردید، سالن ورزش مدرسه هم احتیاج به یک تابلو داره !” آرین با خوشحالی هورایی کشید و گفت:” آخ جووون بالاخره می تونیم یک تابلوی ورزشی بکشیم، البته ه اون هم باید نشون بده که بچه ها با هم متفاوتند.. میشه نقاشی های مختلف روش بکشیم مثلا بچه هایی که می دوند، بچه هایی که توپ بازی می کنند، بچه هایی که می پرند و ..”

خانم معلم خندید و گفت:” چه فکر خوبی ! همین کار رو می کنیم..” و همه با هیجان به طرف سالن ورزش رفتند.

برای مشاهده سایر قصه کودکانه  موجود کلیک کنید

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *