قصه کودکانه

قصه مبارک و خاکشیر


 

مبارک پسری بود گیج و حواس پرت که همه کارها را خراب می کرد. مبارک اوستایی داشت به نام «میرزا». روزی میرزا مبارک را برای خرید مقداری خاکشیر به مغازه «حاج طاهر» فرستاد؛ اما زمانی که مبارک به آنجا رسید فراموش کرده بود که چه چیزی می خواهد….کودکان با شنیدن این داستان با مفهوم ضرب المثل «بُلبُلیش که بُلبُله» آشنا می شوند.

* داستان «مبارک و خاکشیر» برگرفته از کتاب «امثال و حکم» نوشته «علی اکبر دهخدا» است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *