روزگاری مردی با یک مار دوست شد. هرگاه که مرد از جلوی لانه ی مار رد می شد، دور از چشم بقیه سرش را به لانه ی مار نزدیک می کرد و حال او را می پرسید. تا اینکه روزی از روزها مرد به سراغ مار رفت تا حالش را بپرسد که یک اتفاق عجیبی افتاد…این داستان با زبانی ساده و روان به کودکان می آموزد که باید در انتخاب دوست دقت کنند و هر کسی را به راحتی به عنوان دوست نپذیرند.
قصه دوستی مار
14
بهمن