قصه کودکانه

قصه خارپشت کوچولوی بی حوصله


 

کنار جنگلی بزرگ کلبه کوچکی بود که بچه خارپشتی با پدر و مادرش زندگی می کرد. یک روز صبح خرگوش کوچولو به خانه خارپشت رفت تا با او بازی کند، اما خارپشت کوچولو خواب بود و هر چه خرگوش صدایش می کرد، حوصله بلند شدن نداشت و دلش نمی خواست بیدار شود.کودکان با شنیدن این داستان می آموزند که پیدا کردن دوست کار مشکلی است و نباید دوست خوب را به راحتی از دست داد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *