گنجشکی بود که بالای دیواری بلند لانه ای داشت. روزی در بیابان دنبال دانه می گشت. تا اینکه دانه ای پیدا کرد، او دانه را برداشت و به نزد پیرمرد دانا برد تا بداند دانه ی چه گیاهی است. پیرمرد دانه را دید و به او گفت: این دانه ی پنبه است…این داستان با زبانی ساده و روان به کودکان می آموزد که هرچیزی بی زحمت به دست آید، خیلی راحت و زود هم از دست می رود
قصه باد آورده را باد هم می برد
16
بهمن