قصه کودکانه

قصه الماس پادشاه

قصه الماس پادشاه


روزی سلطان محمود در حالی که لبخند مرموز و عجیبی به لب هایش بود، وارد جمع وزیران و اطرافیانش شد. همه به احترام او از جایشان بلند شدند و تعظیم کردند،در حالی که به او احترام می گذاشتند به جعبه ی زیبایی که در دست پادشاه بود نیز نگاه می کردند…الماس پادشاه عنوان قصه ای برگرفته از کتاب مثنوی معنوی مولانا است که به زبانی ساده و روان برای کودکان بیان شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *